کد مطلب:225691 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:159

عامر زهرائی
علی بن محمد، عن محمد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عمن ذكره، عن محمد بن جحرش قال: حدثتنی حكیمه بنت موسی علیهاالسلام قالت:

رایت الرضا علیه السلام واقفا علی باب بیت الحطب و هو یناجی و لست اری أحدا، فقلت:

یا سیدی لمن تناجی؟ فقال:

هذا عامر الزهرائی اتانی یسألنی و یشكو الی فقلت، یا سیدی احب أن أسمع كلامه فقال لی: انك اءن سمعت به حممت سنة فقلت یا سیدی احب أن اسمعه

فقال لی: اسمعی، فاستمعت، فسمعت شبه الصغیر و ركبتنی الحمی فحممت سنة [1] .

حضرت حكیمه علیهاالسلام دختر موسی بن جعفر علیه السلام روایت می كند:

حضرت رضا علیه السلام را در خانه دیدم، ایستاده و آهسته سخن می گوید؛ اما من شخص دیگری را نمی دیدم. گفتم: «آقای من! فدایت شوم! با چه كسی آهسته سخن می گویید؟» حضرت فرمودند:

این عامر زهرائیست كه نزد من آمده، و درد دل می كند.» عرض كردم:

«سرورم! دوست دارم سخنش را بشنوم.» آقا به من فرمودند: «اگر تو سخنش را بشنوی، یك سال تب می كنی!» گفتم: «آقایم! دوست دارم بشنوم.» حضرت فرمودند: «بشنو!» من



[ صفحه 131]



گوش كردم؛ صدایی مانند سوت شنیدم. تب مرا فرا گرفت، و تا یك سال ادامه یافت [2] .


[1] اصول كافي، ج 1، ص 395، (چاپ قديم). رواية 5، (چاپ 8 جلدي).

[2] همان، ص 343 و ج 3، ص 108، چاپ قديم. (4 ج ي).